سه روایت  در مورد داستان بربری وجود دارند 

  • داستان اول

 در پی لشگر کشی ها و جنگ های بین ایران و عثمانی؛ این نان که در اصل به نام نان «قـلاج» نامیده می شد، به ایران وارد گردید و پس از آن که در ایران پخته شد، نام نان بربری به خود گرفت. (به این علت که توسط قومی مهاجم آمد) این نان توسط نانوایی های ارتش عثمانی برای سربازان پخته می شد که با نان بربری امروز بسیار متفاوت بود و از آرد گندم خالص (کامل) سبوس دار تهیه می شد و غذای اصلی سربازان عثمانی، همان قلاج (سیاه) بود که معتقد بودند به آنان نیروی مأورای انسانی می بخشد. کشتی گیران و پهلوانان عثمانی پیش از به میدان رفتن، کمی از نان سیاه مانده (به روایتی کپک زده) می خوردند تا نیرو و توانشان دو برابر شود. (درمطلبی خواندم که این خرافه به حدی هم در ایران جای افتاده بود که بعضی دامداران معتقد بودند، اگر نان کپک زده به گاو بدهند، شیرگاو هم زیاد و هم پر چرب تر خواهد شد.)

  •  داستان دوم

«نام این نان برگرفته از نام ایل بربر است که در مرز بین ایران و افغانستان زندگی می کردند و به علت سرکشی در دوران قاجار برای تحت کنترل بودن به اطراف طهران (تهران) کوچ داده شدند و در اواخر دوران قاجار چند بربر پخت این نان را در تهران آغاز کرده و رواج دادند.»

  • داستان سوم

در روایت سوم گفته می شود: در سال های اولیه انقلاب اکتبر 1917 میلادی روسیه (1297) ایرانیان از شهر باکو به کشور خود بازگشتند یا مهاجرانی که از شوروی سابق به ایران آمدند، این نان و طرز ساخت تنور را با خود به ایران آوردند و اولین بار در شهرهای شمالی و سپس توسط مردم زنجان پخت گردید. هر سه روایت در یک نکته ااشتراک دارند و آن اینکه، این نان وارداتی است و در دو مورد اول هم ورود این نان توسط اقوام مهاجر به ایران صورت پذیرفته است.